شب های خیس بارانی

ساخت وبلاگ

ندای ازادی تکرار میشود دست های تیغ کوچ بنفشه ها و تکرار مداوم سرگذشت ستاره ها.... شب های خیس بارانی...
ما را در سایت شب های خیس بارانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shabhayekhisebaranio بازدید : 1 تاريخ : پنجشنبه 29 دی 1401 ساعت: 18:20

زندگی است دیگر بالا و پایین های خودش را داردجدایی و قهر و اشتی خودش را داردبرای هر کسی پاییز یک معنایی دارداصلا هر فصلی یک معنایی داردفرقی نمیکند پاییز باشد یا زمستان بهار باشد یا تابستانوقتی پای رفتن در میان باشد تمام فصل ها بوی پاییز و برگریزان میدهندوقتی پای رفتن در میان باشد تمام کوچه ها برفی میشوندوقتی پای رفتن در میان باشد خاکستر اتش و خاکستر دل یکی میشوندوقتی پای رفتن در میان باشد قلبم انگار سنگین میشودوقتی پای رفتن در میان باشد....اصلا ولش کن رفتن کیلویی چند است خدا لعنت کند دلی را که اسیر میشوداعتیاد بد دردیستدلبستن هم مثله خود خود اعتیاد میماند وقتی که دل ببندیترک کردن سخت و سخت تر میشودحالا بیا و مارا کمپ بخوابان مگر این زهر حالا حالاها پاک میشود؟!؟؟از من اگر میپرسی ادم های اسیر گرفتار میشوندگرفتار عشق گرفتار اعتقاداز من میشنوی عشق اعتقاد است اعتقاد به دوست داشتناز من اگر میشنوی عاشق نشواگر عاشق شدی سیب دلت را کف دستت نگذارسیب دلت را که گاز زدند نیمه کاره رهایش میکننداز من اگر میشنوی عاشق نشو.... شب های خیس بارانی...ادامه مطلب
ما را در سایت شب های خیس بارانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shabhayekhisebaranio بازدید : 20 تاريخ : يکشنبه 3 دی 1396 ساعت: 13:40

دلم میگیره از تقدیر
از این حسی که هر روزِ
از این دیوار تنهایی
که سرد و استخون سوزِ

دلم میگیره از خونه
از این اغوش از این شونه
از این عکسی که رو دیوار
رو چشمام اشک میشونه

باید باشی کنار من
کنار قاب تنهایی
منو اغوش میگیری
توو هر لحظه تو اینجایی

تو هر شب توی رویامی
کنارم باورت اینجاست
تحمل میکنم دردُ
تو تنها سنگرت اینجاست

شب های خیس بارانی...
ما را در سایت شب های خیس بارانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shabhayekhisebaranio بازدید : 4 تاريخ : يکشنبه 3 دی 1396 ساعت: 13:40

باران...
اهسته اهسته میرفت بی انکه پشت سرش را ببیند
یک عالمه شاخه های رز گریان میگریستند
رفت و پشت سرش را هرگز ندید
سال ها میگذشت و اشک هایشان بند نمی امد
یک روز هم که سد چشمانشان خشک شد شوره زار اشک هایشان به جا ماند و خاطراتشان گوشه قبرستان گل ها....
باران برای که مگریید که اشک گل ها را ندید؟!....

شب های خیس بارانی...
ما را در سایت شب های خیس بارانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shabhayekhisebaranio بازدید : 3 تاريخ : يکشنبه 3 دی 1396 ساعت: 13:40

پدر ترانه رییس یه دفتر معماری و دکوراسیون داخلی بود که مدت ها با شرکت های مختلف کار کرده بود و کلی هم تجربه داشتپدرش منو میشناخت و میدونست که منو و ترانه چقدر بهم علاقه داریمتعریف از خود نباشه ولی همیشه هم از من خوشش میومد اما بعد از مدتی یه دفعه رنگ همه چی عوض شدترانه خیلی سرد باهام رفتار میکرد پدرشم سعی میکرد جواب تماس هامو یکی در میون بدهیه روز تصمیم گرفتم که دلو بزنم به دریا و حضوری پدرشو ببینمرفتم دفتر پدرش بعد از حدود نیم ساعت منشی اجازه داد وارد شموقتی وارد شدم بعد تعارف و احوال پرسی های روزمره سر بحث رو وا کردمپدرش ادم رکی بود و خیلی صریح جواب داد که ترانه دیگه تو رو نمیخوادخیلی جا خوردم و ناراحت شدمزود خدافظی کردم و زدم بیروناون روزا هرچی با خودم فکر میکردم علتشو نمیدونستماما الان برام روشن شده بود که پدرش مشکلات مالی پیدا کرده بود و واسه هزینه های پوستر و طراحی کمتر با شرکت جناب استاد قرارداد بسته بود از همه جا بیخبر اونجا هم که کلاهبردار و سرش رو کلاه گذاشته بودنترانه هم که از قضیه با خبر شده بود مجبور شده بود به خاطر پدرش به درخواست احمقانه استاد جواب مثبت بده شب های خیس بارانی...ادامه مطلب
ما را در سایت شب های خیس بارانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shabhayekhisebaranio بازدید : 7 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 4:13

خیلی وقته که پرونده ترانه برام بسته شده و عشق برام تجربه شده
هفته پیش هم از یکی از دوستای مشترک شنیدم که ترانه برای تحصیل به خارج از کشور سفر کرده
سامان و ترمه هم با وجود علاقشون به هم دیگه افکار متفاوتی داشتن و تصمیمی برای با هم بودن نداشتن
منم که این روزا سر در گم تر از همیشه تصمیم گرفتم یه ماه مرخصی بگیرم و بزنم به دل طبیعتِ شمال و یه قصه تازه
پایان...
زندگی لحظه های تلخ و شیرین است که به خاطره ها میپیوندند و زیبایی لحظه ها به خاطره هاست‌....
#ممنون_از_نگاه_پر_مهرتان

شب های خیس بارانی...
ما را در سایت شب های خیس بارانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shabhayekhisebaranio بازدید : 24 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 4:13

تا برسم سر اون قرار لعنتی هزار دفه خودمو فحش دادم که چرا پای سامانو به اون شرکت باز کرده بودم تازه یادم اوفتاده بود که چندین ماه قبل چه گندی زدم و برا سامان کجا کار پیدا کردموقتی رسیدم و سوار همون ماشینی شدم که گفته بودن چشمامو بستن و ماشین روشن شد و بردنموقتی چشمامو باز کردم انگار که یه خواب عمیق رفته باشم تازه متوجه شدم که بازم پرتم کردن تو یه اتاق دیگهفکر میکردم بازم از اتاقای همون شرکت خراب شده استوقتی رفتم پشت پنجره تازه فهمیدم که بردنم یه جا دیگهتا چشم کار میکرد اطرافم بیابون بودخیلی دلم میخواست بدونم سامان کجاست.... شب های خیس بارانی...ادامه مطلب
ما را در سایت شب های خیس بارانی دنبال می کنید

برچسب : قسمت شانزدهم شهرزاد,قسمت شانزدهم سریال عشق بی پایان,قسمت شانزدهم سريال پريا,قسمت شانزدهم سریال آسپرین,قسمت شانزدهم ماه پیکر, نویسنده : shabhayekhisebaranio بازدید : 5 تاريخ : شنبه 22 آبان 1395 ساعت: 12:00

اون موقع بیهوشم کرده بودن واسه همین اصلا متوجه اطرافم نشده بودماینجا هم که بیابون بود و درم که قفلنشسته بودم یه گوشه و به بدبختیام فکر میکردماز اول با خودم بررسی‌ میکردم که چی شد که این شدبه نتیجه ای نمیرسیدم اصلا نمیفهمیدم ترانه چرا همچین کاری کرد یا برای چی اون مردک طلاقش داده بیشتر از همه اتفاقات هم نگران سامان بودمخیلی دلم میخواست بودنم سامان الان کجاستچند باری هم سعی کردم به گوشیش زنگ بزنم اما خاموش بود هر بارتا اونجایی که از طریق خود سامان میدونم فعالیتاشون تو این شرکت کاملا قانونیپیش خودم گفتم پس واسه همینه که گوشیم رو نگرفتن ازم چون اگه به پلیس هم بخوام خبر بدم هیچ جوری نمیشه ثابت کرد که همه این اتفاقا سر این شرکت و رییسش باشهحدودا دو روز گذشته بود و هیچ اتفاقی نیافتاده بودتا اینکه بازم دوست سامان سر و کلش پیدا شد و بازم منو فراری داد شب های خیس بارانی...ادامه مطلب
ما را در سایت شب های خیس بارانی دنبال می کنید

برچسب : قسمت هفدهم سریال شهرزاد,قسمت هفدهم شهرزاد,قسمت هفدهم سريال پريا,قسمت هفدهم سریال آسپرین,قسمت هفدهم اسپرین, نویسنده : shabhayekhisebaranio بازدید : 8 تاريخ : شنبه 22 آبان 1395 ساعت: 11:59

اول از همه درمورد سامان پرسیدمو قبل همه چی ازم عصبانی شد که چرا همچین غلطی کردمفهمیدم که حال سامان خوبه و اینا همش بازی بوده و الان چند وقته که شرکت نمیرهخیالم راحت شددیگه به اون ویلا نبردمازم خواست موبایلم رو یه مدت خاموش کنم تا نتونن پیدام کنن خطمم گرفتتو اون شرایط فقط اعتماد کردم بهشاما ته دلم به همین دوست سامان هم که به تازگی فهمیده بودم اسمش اشکان هست شک کرده بودمترجیح دادم واسه خلاص شدن هرچه زودتر از این وضع بهش اعتماد کنماین سری منو برد تو یه خونه نسبتا قدیمیوقتی واردش شدم برعکس تصورم همه چیز کاملا مدرن و شیک بود شب های خیس بارانی...ادامه مطلب
ما را در سایت شب های خیس بارانی دنبال می کنید

برچسب : قسمت هجدهم سریال شهرزاد,قسمت هجدهم ماه پیکر,قسمت هجدهم شاهگوش,قسمت هجدهم ماه عسل,قسمت هجدهم سریال ایمان, نویسنده : shabhayekhisebaranio بازدید : 10 تاريخ : شنبه 22 آبان 1395 ساعت: 11:59

تو همین هفته ای که گذشته بود سامان بعد مدت ها اومد دیدنمبهم چیزایی گفت که مخم سوت کشیداول از همه فهمیدم اشکان پلیس و قصدش کمک کردن به من و دستگیری یه باند خلافکاری بزرگبعدش فهمیدم که جناب استاد خودش هیچ کاره است و واسه یه باند بزرگتر کار میکنهمهره سوخته که من باشم راه رسیدن و استفاده از مریم بودم و چراشو هنوزم نفهمیده بودماون شب انقد حرف داشتم با سامان که ارزو میکردم صبح نشهاین وسط اون شب سامان ازم در مورد ترمه میپرسیدنفهمیدم چرا ولی یه حدسایی زدمحدس زدم سامان از ترمه خوشش اومده باشهولی به روش نیاوردمسامان اون شب در مورد ادمایی گفت که قبلا خودشونو دوست ما معرفی کردن و انقد باهامون صمیمی شدن که نفهمیده بودیم تمامشون با نقشه با ما آشنا شدن و نفوذی های خلافکاری بیش نیستنتا جایی که فهمیدم شرکتشون یه کار نمایشی از طراحی بیشتر نیست و در اصل کارش قاچاق مواد هستفهمیدم که سامان قبلا از طریق همین دوست پلیسش اشکان میدونسته که کار این شرکت چیه و خودشم یه عامل نفوذی برای پلیس حساب میشهسامان اینا رو بهم نگفته بود چون فکر میکرد اگه من بدونم ممکنه یه کار اشتباه انجام بدم و نقششون خراب شهناراحت نشدم که شب های خیس بارانی...ادامه مطلب
ما را در سایت شب های خیس بارانی دنبال می کنید

برچسب : قسمت نوزدهم سریال شهرزاد,قسمت نوزدهم سريال ماه پيكر,قسمت نوزدهم ماه پیکر,قسمت نوزدهم ماه پيكر,قسمت نوزدهم شاهگوش, نویسنده : shabhayekhisebaranio بازدید : 7 تاريخ : شنبه 22 آبان 1395 ساعت: 11:59